ای شب از رویای تو رنگین شده **سینه از عطر توام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش **شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک **هستیم ز آلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من ** آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزاره سرشارتر **ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها **در هجوم ظلمت تردیدها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست **هست اگر جز درد خوشبختیم نیست
ای دل تنگ من و این بار نور **های و هوی زندگی در قعر گور
ای دو چشمانت چمنزاران من **داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم **هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکست درد خواستن **رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سینه دل سینه ها **سینه آلودن به چرک کینه ها
آه ای با جان من آمیخته **ای مرا از گور من آمیخته
چون ستاره با دو بال زر نشان ** آمده از دور دست آسمان
در چهانی این چنین سرد و سیاه **با قدمهایت قدم هایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده **همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته **گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ای بیگانه با پیراهنم ** آشنای سبزه زاران تنم
:: برچسبها:
حافظ,